مروری بر سفرهای سال 89
قلعه بند بن
قلعه بند بن
آبشار لونک
دیلمان
قله سماموس

قله برزکوه در رضوانشهر
جنگل های مه گرفته رضوانشهر
جنگل های رضوانشهر
جنگل سرسبز رضوانشهر
قله اشتران کوه(سن بران )
عشایر شهر کرد

آبشار



غار یخی



قله کرکس

ادامه دارد
قلعه بند بن
قلعه بند بن
آبشار لونک
دیلمان
قله سماموس

قله برزکوه در رضوانشهر
جنگل های مه گرفته رضوانشهر
جنگل های رضوانشهر
جنگل سرسبز رضوانشهر
قله اشتران کوه(سن بران )
عشایر شهر کرد

آبشار



غار یخی



قله کرکس

ادامه دارد
ای کوه بلند آسمان پوش ای اوج بلند ای سماموس
از برف ، تو گشته ای قبا پوش در دهر نبد مثل تو همدوش
وز پایگه نظر گذارت رازیست بسی کهنه و منقوش
در شرق نظر به مازیاری در غرب نظر به حیدر اوغلو
وز پشت به شهریار گمنام وزساخت روبرو پر از نام
در پهن دشت آریایی بس نام ، بود گرانبهایی
در خاطر و یاد آن عزیزان در دشت همی چو لاله زاران
برخیز و زناله کن تو آهی از دشت به قله برنگاهی

مرتفع ترین قله ای که در شرق گیلان در البرز غربی قرار دارد قله سماموس به ارتفاع 3720 متر می باشد . سماموس به معنی انتهای آسمان است .
ساعت 5.30 صبح روز جمعه از تهران به سمت شمال حرکت کردیم . قرار شد که برای ناهار لنگرود باشیم .حدود ساعت 12 بود که به لنگرود رسیدیم . پس از استراحت وصرف ناهار و خواندن نماز ساعت 14 به سمت رامسر حرکت کردیم . مسیر بسیار زیبا بود ساحل زیبای خزر را می دیدی . در بعضی از شهر ها هم آنقدر ساحل نزدیک بود که صدای امواج دریا به گوش می رسید . بالاخره به رامسر رسیدیم از رامسر به سمت جواهر ده حرکت کردیم برای رسیدن به جواهر ده از لابلای جنگل و درختان قطور و پوشیده از خزه های زیبا و گذر از کناره های دره های عمیق و پوشیده از انواع درختان رد می شویم و آنقدر غرق و محو تماشای مناظر اطراف می شویم که متوجه رسیدن به جواهر ده نمی شویم . در طول مسیر صدای آب خروشان رودخانه ته دره و چهچه ی انواع بلبلان هم بگوش می رسید .
ساعت 16.30 بود که به سمت بالا حرکت کردیم . کم کم از جواهر ده دور می شدیم و هرچه به سمت بالاتر حرکت می کردیم زیبایی جواهر ده بیشتر نمایان می شد . درحالیکه خورشید با انوار طلایی خود نوازشمان می کرد ارتفاع می گرفتیم و بالا می رفتیم و شاهد بالا رفتنمان هم گل های رنگارنگ و سبزه ها بودند چرا که دامنه کوه با چمن زارها و گل های رنگارنگ تزئین شده بود . کوهنوردان زیادی در حال پایین آمدن بودند، که بعضی از آنها دیدار چشمه ای را نوید دادند که بالاتر بود. بالاخره ساعت 30/19 کنار چشمه رسیدیم چند تن از کوهنوردان مستقر در کمپ به استقبال ما آمدند و پس از خوشامدگویی محل استقرار چادرها را به ما نشان دادند. آقایان هم تلاش کردند که زودتر چادرها را بر پا کنند چرا که آسمان داشت بستر مخمل سیاه خود را برای ستاره ها آماده می کرد. چادرها برپا شد و هر کسی وسایل خود را درون چادر خود برد. آسمان بسیار زیبا و پر ستاره بود، و آنقدر آسمان به زمین نزدیک بود که می توانستی ستاره ها را بشماری. حدود ساعت 22 شام خوردیم و برای خوابیدن آماده می شدیم اعلام کردند که ساعت 4 صبح بیدار باش است و ساعت 5 همه بسوی قله حرکت خواهیم کرد. اگرچه از سروصدای همنوردان عزیز به راحتی نتوانستیم بخوابیم اما استراحت خوبی بود تا بتوانیم روز بسیار قشنگی را شروع کنیم. ساعت 4 صبح اغلب همنوردان از چادر بیرون آمدند و تا برای صعود به قله آماده شوند. بالاخره ساعت 5 صبح به سمت قله رهسپار شدیم. صعود سراسری بود از شهرهای مختلف کشور آمده بودند، افراد عازم به قله 125 نفر بودند، آقای قوام جلودار و میزبان برنامه بود. او بسیار زیبا افراد را به سمت بالا هدایت می کرد.

نگاهم را به سمت دریا انداختم منظره بسیار زیبایی بود نور خورشید به سطح دریا تابیده بود، دریا مانند آینه ای نور خورشید را منعکس می کرد، این منظره آنقدر زیبا بود که قلم از وصف آن عاجز و ناتوان است.
از دست و زبان که بر آید کز عهده شکرش به در آید
آهسته و پیوسته به سمت بالا در حرکت بودیم هر جا که شیب تند می شد آقای قوام شروع به خواندن ترانه های گیلکی می کرد تا افراد کمتر خسته شوند، ترانه رعنا،سما موس و ترانه های دیگر....
خلاصه پس از طی مسیر تقریباً طولانی حدود ساعت 15/10 به قله رسیدیم وقتی به قله رسیدیم ساختمان سنگی کوچکی را بر فراز آن دیدیم که مقبره یکی از بزرگان سادات از تبار علویان است. یکی از کوهنوردان آن منطقه می گفت که این مقبره مربوط به سید یحیی کیانی حاکم منطقه حدود 800 سال پیش است.
قله سماموس

پس از استراحت کوتاه و عکس گرفتن به ناچار ساعت 11 به سمت پایین حرکت کردیم. چه سخت بود برایمان که این قله زیبا را با چشم اندازهای شگفت انگیزش ترک نماییم، ولی چاره ای جز این نداشتیم که مسیر را طی کردیم و ساعت 14 به محل کمپ رسیدیم پس از خوردن ناهار و جمع کردن وسایل به سمت جواهرده حرکت کردیم. ساعت 30/17 به جواهرده رسیدیم. پس از استراحت کوتاهی سفر دیگری را شروع کردیم، ساعت 18 با ماشین به سمت تهران حرکت کردیم قرار شده بود که از جاده چالوس برگردیم. به ابتدای جاده چالوس رسیدیم و با ترافیک بسیار سنگینی مواجه شدیم فکر می کنم 2 ساعتی ماشین ها بدون هیچ حرکتی بر جای خود ماندند. بعد از آن هم حرکت بسیار کند بود. خلاصه اینکه تمام طول شب را تو راه بودیم و ساعت 30/5 صبح به تهران رسیدیم.
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی است
من در این خانه به گم نامی نمناک علف نزدیکم
من صدای نفس باغچه را می شنوم
و صدای ظلمت را وقتی از برگی می ریزد
و صدای سرفه روشنی از پشت درخت
عطسه آب از هر رخنه سنگ
چکچک چلچله از سقف بهار
و صدای صاف باز و بسته شدن پنجره تنهایی
و صدای پاک پوست انداختن مبهم عشق
متراکم شدن ذوق پریدن در بال
و ترک خوردن خودداری روح
من صدای قدم خواهش را می شنوم
و صدای پای قانونی خون را در رگ
ضربان سحر چاه کبوترها
تپش قلب شب آدینه
جریان گل میخک در فکر
شیهه پاک حقیقت از دور
من صدای وزش ماده را می شنوم
و صدای کفش ایمان را در کوچه شوق
و صدای باران را روی پلک تر عشق
روی موسیقی غمناک بلوغ
روی آواز انارستان ها
و صدای متلاشی شدن شیشه شادی در شب
پاره پاره شدن کاغذ زیبایی
پرو خالی شدن کاسه غربت از باد
من به آغاز زمین نزدیکم
نبض گل ها را می گیرم
آشنا هستم با سرنوشت تر آب عادت سبز درخت
روح من در جهت تازه اشیا جاری است .
روح من کم سال است
روح من گاهی از شوق سرفه اش می گیرد
روح من بیکار است
قطره های باران را- درز آجرها -را می شمارد
روح من گاهی مثل یک سنگ سر راه حقیقت دارد.
من ندیدم دو صنوبر را باهم دشمن
من ندیدم بیدی سایه اش را بفروشد به زمین
رایگان می بخشد نارون شاخه خود را به کلاغ
هر کجا برگی هست شور من می شکفد
بوته خشخاشی شست و شو داده مرا در سیلان بودن
مثل بال حشره وزن سحر را می دانم
مثل یک گلدان می دهم گوش به موسیقی روییدن
مثل زنبیل پر از میوه تب تند رسیدن رادم
مثل یک میکده در مرز کسالت هستم .
مثل یک ساختمان لب دریا نگرانم به کشش های بلند ابدی
تا بخواهی خورشید تا بخواهی پیوند تا بخواهی تکثیر
آمده ام که بنویسم و بگویم . از چیزهایی که دیدم و از چیزهایی که شنیدم .
زندگی به مسابقه بزرگ دوچرخه سواری می ماند که هدف آن زیستن براساس افسانه شخصی است .
شاد و سرافراز باشید
آبشاردی جان
آبشار دی جان ، زیبای جنگلی همیشه بیدار
دی جان همان دهگان است . روستایی با پنج خانوار که شغل اصلی مردمش دامداری است . پیشترها تعداد خانوارهای این روستا بیشتر بود که بنا به دلایلی مانند طرح خروج دام از جنگل ها و عدم امکانات ساده زندگی از آنجا کوچ کردند و تمام خاطرات گذشته دورادورشان را برای همین پنج خانوار بر جای گذاشتند .
این روستای کوچک جنگلی از ملحقات روستای خرما سیسکوی بخش اتاقور شهرستان لنگرود است که مردمش برای فروش محصولات دامی و خرید دیگر مایحتاج زندگی خود معمولا به روستای خرما و در نهایت به بخش اتاقور رجوع می کنند و کمتر اتفاق می افتد که در طول سال ، گذرشان حتی برای یک بار به شهرستان لنگرود بیفتد . ساده زیستی و پایین بودن سطح توقع از ویژگی های مردم روستایی است که از امکانات اولیه ای همچون برق محرومند .
در انتها و یا به تعبیری ، پشت کوچه های این ده کوچک ، مسیر مالرویی وجود دارد که به دو راه ختم می شود . یکی به پای آبشار بی نهایت زیبایی می رسد که به آبشار دی جان و یا ماهی منشو معروف است . ماهی منشو ، اصطلاحی است که کوهنشینان منطقه به جای آبشار بکار می برند و مختص این آبشار نیست .
اصطلاح ماهی منشو از سه قسمت ماهی ، من و شو تشکیل شده است و به معنای ماهی نمی تواند برود . مسیر دوم نیز مالرویی است که از بالای آبشار می گذرد . در بالای این آبشار چند آبشار کوچکتر قرار دارد که از لای سنگ ها و صخره های آنها چشمه های فراوانی می جوشد که هرگز نمی گذارند این زیبای جنگلی دمی بخوابد .
ادامه مسیر دوم از میان جنگل انبوهی می گذرد و به یال می رسد که مرز بین دو شهر لنگرود و سیاهکل است . ادامه مسیر مالرو به روستای بالارود سیاهکل که در مسیر دیلمان قرار دارد ختم می شود.
کل محدوده جنگلی خرما تا بالارود به خاطر نوع پوشش گیاهی و جنگلی اش ، دامداران زیادی را در خود جای داده و همین امر موجب شده تا محیط بسیار خوبی برای رویش قارچ ها پدید آید . قارچ هایی که نظیرشان را کمتر می توان جایی دید .
اما برسیم به تاویل نام منطقه ای که به خرما سیسکو معروف است . آنچه از این ترکیب بر می آید باید سابقه ای بس طولانی داشته باشد .
(( خرما )) مخفف دو واژه (( خور و مه )) است . عده ای بر این باور هستند که خورمه نام خواهر بابک خرمدین بوده است ، اما سند محکمی برای این مدعا در دست نیست .
خور و مه ، همان است که آفتاب و مهتاب می گوییم . یکی عنصری نرینه و دیگری عنصری مادینه است . این روستا دارای دو امامزاده است اولی مرد که پشت جاده و بالای کوه و دومی زن که در زیر جاده و کنار رودخانه قرار دارد . در حیاط هر دو امامزاده دو گورستان واقع شده که در گورستان بالا مردان و در گورستان پایین زنان را دفع می کنند که در نوع خود عجیب و بسیار کم سابقه است . اما اخیرا این ترتیب رعایت نمی شود .
سیسکو هم واژه ای ترکیبی است که بخش اول آن یعنی (( سی )) در زبان پهلوی باستان به معنای کوه و سنگ است و (( کو )) هم مخفف کوه است که کاربرد ترکیب سیسکو غلطی مصطلح است . سی پیشوند و پسوند بسیار از مکان ها و روستاهای کوهستانی در گیلان است . مانند سجیران یعنی پایین کوه و سی پشت به معنای پشت کوه .
متن از آقای علی خوشتراش
ساعت ۸ صبح جلوی فرمانداری لنگرود قرار داشتیم تا با بچه های گروه به کوه برویم . بالاخره ساعت ۸ شد و بچه ها رسیدند به سمت اطاقور حرکت کردیم تا از آنجا به خرما برویم از خرما کوهنوردی را شروع کردیم و به سمت روستای دی جان آخرین روستای لنگرود حرکت کردیم .مسیر فوق العاده زیبا است . و درختانی که در ارتفاعات بودند کلاه سفیدی بر سر کرده بودند .
مسیر کوهستانی جنگلی و بسیار زیبا بود هوا هم عالی بود اگر چه بارش باران و برف باعث شده بود که مسیر کاملا گلی باشد ولی ما همچنان با شادی و نشاط بالا می رفتیم و از طبیعت لذت می بردیم .
چشمه ای زیبا در مسیر
به چشمه که رسیدیم پس از کمی توقف و عکس انداختن به راهمان ادامه دادیم .بارش باران شروع شد و زیبایی منطقه را دوچندان کرد قرار شد به آبشار دی جان که رسیدیم توقف کنیم . هر چه بالاتر می فتیم زیبایی بیشتر می شد . بالاخره به روستای زیبای دی جان رسیدیم .
روستای دی جان
از روستا رد می شدیم تا به آبشار زیبای دی جان برسیم . به یکی از روستاییان که در حال کار کردن بود برخوردیم و صحبت کوتاهی داشتیم با ایشان که می گفت این روستا در حال حاضر فقط ۵ خانوار دارد . بقیه اهالی روستا به شهر مهاجرت کرده بودند . او می گفت به اهالی اینجا پول دادند تا در شهر برای خود خانه ای بخرند . اولش خوب بود اما وقتی با پولهایشان خانه خریدند پولی براشون نمانده شغلی هم نداشتند ناچارا به سیگار فروشی روی آوردند . و نکته ای دیگری رو که اشاره کرده بود این بود که در روستا همه با هم بودند ولی در شهر پراکنده شدند و دیگر با هم نیستند . وی از نوع زندگی خود راضی بود و میگفت لااقل در زمین کشاورزی خودم مشغول کار هستم . از این آقا خداحافظی کردیم و سمت آبشار رفتیم . آبشار فوق العاده زیبا است همچنان که در ابتدای گزارش عکس آبشار را گذاشته ام . قرار بود تا آبشار برویم و برگردیم به آبشار که رسیدیم حسابی برف می بارید . دانه های برف با صدای موسیقی آبشار رقص کنان بر روی زمین می نشستند . و گویا آنها هم با دیدن آبشار ذوق می کردند و جشن می گرفتند چرا که بارش برف بسیار شدید شده بود . بالای آبشار رفتیم تا جایی برای توقف پیدا کنیم . و استراحت کوتاهی داشته باشیم . به جنگل بانان برخورد کردیم که کلبه ای برای خود درست کرده بودند تا جایی برای استراحت در آن منطقه داشته باشند . به ما اجازه دادند که نهار مان را آنجا بخوریم . کلبه ای در دل جنگل های شمال با بخاری هیزمی لذت کوهنوردی را چند صد برابر کرده بود . پس از صرف نهار تصمیم گرفتیم که مسیر را ادامه بدهیم و به سمت سیاهکل حرکت کنیم . جای همه دوستان خالی بود .
مسیر زیبای سیاهکل
مسیر را طی می کردیم البته دو تا از اعضای گروه کمی جلوتر بودند که ناگهان صدای چند سگ را شنیدیم که به سمت ما می آمدند اول خیلی جدی نگرفتیم و لی ناگهان متوجه شدیم که ۵ سگ دور ما حلقه کردند و ما هم ناچار از رفتن شدیم . همه ترسیده بودیم فقط آقای خوشتراش می گفت حرکت نکنید این سگها خسته می شوند و می روند . خلاصه کمی طولانی شد و ما هم خسته شده بودیم . با هر حرکتی که می کردیم سگها به ما نزدیکتر می شدند . سگها هم سگهای گله بودند . بالاخره صاحب سگها با شنیدن پارس آنها به سمت ما آمد البته مسیر بسیار طولانی را طی کرد تا به ما رسید . سگها را با خودش برد و ما هم نفس راحتی کشیدم . از آن لحظه نتونستم عکس بندازم ولی از سگها که اول به سراغ ما آمده بودند عکس انداختم .
سگ های گله که به ما حمله کردند
از دو نفری که جلوتر حرکت کرده بودند خبر نداشتیم . ظاهرا سگها اول به آنها حمله کرده بودند و بعد از اینکه آنها فرار کرده بودند به سمت ما حمله ور شده بودند . بالاخره به سیاهکل رسیدم و از آنجا به لنگرود برگشتیم .
خلاصه اینکه روز بسیار خوبی رو پشت سر گذاشتیم و مسیر بسیار زیبایی را طی کردیم . خدا را شکر که چنین فرصتی را به ما داد تا از زیبایی طبیعت لذت ببریم .
گل سیکلمه
و این گزارشم را با قصیده ای از آقای علی خوشتراش به پایان می رسانم . قصیده ای است در مورد روستای دی جان .
نگهبان جلگه هايند
نيزاران دائماً بيدار
با پري در كلاه خودشان
نگهبان جاليزهايند ذرتها
با كاكلي زرين و خنجري بر كمر
مهمانان جشن بادند درختان و
دست مي افشانند
دف مي زنند صنو بر ها
با برگ هايشان
چراغي آويخته را مي مانند انارها و
دلي گُر گرفته را
نارنج هاي نارنجستان
يال هاي باران خورده اسبي هستند
شاليزاران
وقتي كه باد
آنها را تا دورهاي دور مي تاراند
تداوم تكراري نامكرر است
وقتي كه زمستان چپقش را
پشت قله ها روشن مي كند
و دره ها را ابري فرا مي گيرد نرم
نوحه خوان باغ هايند كلاغان
جهان را در چنبر خود فرو مي برند رودخانه ها
و خاموش مي كنند شعله هاي سركش بخاري درياچه را
و درتاريكي تالاب
مهتابي آسمان عريان
به آب مي زند شنا كنان
مي رود تا آنسوي آب ها
سپيده دمان
دهاتي ها با چشماني هيز او را تا خانه اش دنبال مي كنند
و در اين هنگام خوتكاي پر سفيدي سينه به آب مي زند
نوك در آب فرو مي كنند
و اين شبيه چيزي نيست
و اين شبيه چيزي نيست
گل پامچال
زمان اجرای برنامه ۲۴ بهمن ماه ۱۳۸۸
در ابر کوه مهمان آقای حسین اکبرزاده بودیم . حسابی به ما خوش گذشت و زحمت زیادی برای خود حسین و خانواده محترمش فراهم کردیم . پدر حسین آقای اکبرزاده زحمت کشیدند ما را به همه مناطق دیدنی ابر کوه بردند و با حوصله فراوان در مورد شان برای ما توضیح دادند . اولین جایی که برای دیدن رفتیم سرو ابر کوه بود که آقای اکبرزاده شعر فوق العاده زیبایی د ر مورد این سرو برای ما خواندند که یکی از بستگانشان این شعر زیبا را سروده است .
درخت سرو ۴۰۰۰ ساله ابر کوه
این شهر ابرقوست و یا مامن مردان تواناست
دانی که تواناست هر آن قوم که خود عالم و داناست
داناست براوضاع زمان آنکه بحق صائب و بیناست
فرزانه و دیندار و برومند سرودند هم آواز
ای سرو سرافراز ایا شاهد طناز برگو بمن این راز
شش قرن زعمر تو گذشته هنوزم که جوانی
امید که شش قرن دگر زنده و جاوید بمانی
خود شاهدپیروزی اسلام به الحاد و ستمکار جهانی
با همت مردان خداجوی و عنایات خداوند سبب ساز
ای سرو سرافراز ایا شاهد طناز برگو بمن این راز
دیدی تو توانمندی این مردم با غیرت و دیندار
در قلب کویر گشته پدیدار بسی گلشن و گلزار
امید که تجدید شود شوکت اعصار دگر بار
دانند جوانان وطن آنچه گذشتست زانجام و ز آغاز
ای سرو سرافراز ایا شاده طناز برگو بمن این راز
ای سرو چه پرسم که تو رانیست کلامی و زبانی
سرتاسر برگ و بن تو پر بود از رمز و معانی
برگو بمن ای سرو زتاریخ گذشته هر آن چیز که دانی
در سایه تو گشته بسی قافله آسوده و انباز
ای سرو سرافراز ایا شاهد طناز برگو بمن این راز
دیدی تو مگر آتش نمرود درین دشت مه آلود
آن خرمن پر شعله فروزنده و پر مایه و پر دود
دیدی که گلستان شدش آن آتش سوزنده نمرود
بر بت شکن دهر خلیل اله و آن خالص ممتاز
ای سرو سرافراز ایا شاهد طناز بر گو بمن این راز
اسکندر رومی زکجا آمده آنگه به کجا رفت تو دانی
از جاده ابریشم و تا چین و ختا رفت تو دانی
جمشید چه شد شوکت کاوس کجا رفت تو دانی
اصحاب رس و اکه کجایند و که بودند از آغاز
ای سرو سرافراز ایا شاهد طناز برگو بمن این راز
شیرین چه شد و خسرو هم بار بدو مرکب شبدیز
فرهاد چسان مرد و بدل حسرت آن لعل شکرریز
ای مرغ چمن چهچه زن بر سر آن سرو دلاویز
آهنگ خوشی ساز در این عصر به صد نغمه و آواز
ای سرو سرافراز ایا شاهد طناز برگو بمن این راز
پربار بود باغ و بساتین ابرقو همه شادابه و سیراب
هم روشنی روز دل انگیز فروزنده و هم در شب مهتاب
سرسبز و مصفاست چه شعر و غزل و ناب از این باب
با شعر امیدی چو صفا گشت هم آهنگ و هم آواز
ای سرو سرافراز ایا شاهد طناز بر گو بمن این راز
سروده عزیز صفائی زاده پاسارگاد
یخچال ابر کوه
یخچال خشتی
دور گنبد ۶۴ متر
ضخامت دیوار ۳ متر - ارتفاع ۲۲ متر
عمق انبار یخ ۴ متر
قدمت : قاجاریه
گنبد عالی
گنبد عالی اثر تاریخی گنبد عالی ابر کوه از سالمترین بناهای دوره سلجوقی و از نفایس هنر معماری ایران است تمام بنا از سنگ و هشت ضلعی است که بر روی کرسی مربعی که چهار گوشه اش پخ شده ساخته شده است . شکل گنبد در قسمت سقف به مانند عرقچین است بلندای برج ۲۲ متر است . در این بنا سه ردیف مقرنس زیر پایه گنبد و دور رشته کتیبه بخط کوفی از آجر برجسته که یکی زیر مقرنس ها و دیگری بالای در ورودی می باشد قرار گرفته است . این مقبره مدفن امیر شمس الدوله ابن علی هزار است از خاندان دیلمیان و مادرش بوده که بدستور فرزندش فیروزان بنا شد .
مسجد جامع ابرکوه - مسجد دومحرابه
تاریخ بنای اولیه مسجد دقیقا مشخص نیست . با توجه به کتیبه محراب گچبری شده ایوان جنوب شرق مسجد فعلی در قرن هشتم هجری قمری به مسجدی قدیمی تر اضافه شده است .چنانچه در عکس فوق مشاهده می کنید این مسجد جامع دو محراب دارد یکی به سمت بیت المقدس که با سنگ تقریبا زرد مشخص شده و محراب دیگری به سمت کعبه است که با سنگ سبز مشخص شده است . با این مشخصه می توان پی به قدمت این مسجد برد .
پیر مردی در مسجد جامع ابرکوه

کوه عقابی کوه عقابی
و انتهای سفر استان یزد

من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می رفتم .
اشوزرتشت
آتشکده یزد
به سمت شهر یزد حرکت کردیم . فکر می کردیم که سریعتر رکاب بزنیم تا قبل از تاریک شدن هوا به یزد برسیم . رکابزنان می رفتیم و می رفتیم چند توقف کوتاه وسط راه داشتیم برای استراحت و خوردن میوه اما بالاخره ساعت 5.30 به یزد رسیدیم .
غروب شهر یزد
اگرچه ساعت 5.30 به یزد رسیدیم اما تا ساعت 9 شب به دنبال جایی می گشتیم که شب را استراحت کنیم .بالاخره آدرس هتل سنتی کوروش رو به مادادند با زحمت زیادی هتل را پیدا کردیم بالاخره وارد هتل شدیم . در هتل با چند دختر دانشجو آشنا شدم که در شهر یزد زندگی می کردند . دعوتم کردند تا به خانه شان بروم . دخترهای خیلی خوبی بودند شب را در منزل بچه ها گذروندم و صبح برای دیدن جاهای تاریخی به جاهای دیدنی رفتیم .
تکیه امیر چقماق
امیر جلا الدین چقماق شامی در دوره تیموریان از طرف شاهرخ به حکومت یزد منصوب گردید و با کمک همسرش فاطمه خاتون ( ستی فاطمه ) در این مکان میدان گاهی و رد اطراف آن آب انبار - خانقاه - مدرسه - کاروانسرا- چاه آب - بازار و از همه مهمتر مسجد امیر چقماق ( مسجد مامع نو) را بنا نهاد . این مسجد دارای گنبدی عظیم و صفه ای عالی و دو شبستان زمستانی و تابستانی است . محراب مسجد دارای سنگ مرمرین زیبایی است که اطراف آن با کاشیهای معرق تزئین و آیاتی از قرآن بر روی آن نقش گردیده است . در داخل غرفه وسط بنا یک قطعه سنگ مرمر نصب شده و عباراتی بر آن منقور است که نام سازندگان و تاریخ بنا را در بر دارد . این مجموعه در قرن نهم هجری قمری بنا نهاده شده است .
نخل
نخل نمادی از تابوت امام حسین (ع) است . هنوز هم در بعضی از محلات شهر یزد مراسم نخل برداری برگزار می شود .
قبل از فرا رسیدن عاشورا به آذین بندی نخل مشغول می شده اند که این کار چند روز طول می کشیده است . ابتدا یک طرف از بدنه نخل را با آیینه های کوچک و بزرگ آذین می بندند که نماینگر نورافشانی از پیکر امام حسین (ع) در آن است و طرف دیگر نخل تماما روکش سیاهی دارد که بیانگر غم و اندوه و عزاست و سپس روی پارچه سیاه را در عقب و جلو شمشیر بندان می کردند بطوریکه صدها شمشیرِ و قمه و خنجر برهنه روی آن می آویختند که آن هم نمادی از تیرها و زخم هایی است که بر پیکر حضرت وارد شده است . در عصر عاشورا قریب به بیست نفر بمنظور نواختن سنج و خواندن قرآن و مرثیه سوار نخل می شده اند و افرادی که زیر نخل می رفتند همه با پای برهنه چندین بار نخل را به این سو و آن سو میدان حمل می کرده اند .
مسجد جامع یزد
مسجد جامع قدم در قرن ۶ هجری قمری به دستور گرشاسب از نوادگان علاء الدوله کالنجار ساخته شد و بنای اصلی مسجد کنونی از آثار (( سید رکن الدین محمد قاضی )) است . هنر معماری بی نظیر ایرانی در گچ کاری - شبستان - صحن - گنبد - کاشی کاری و مناره های برافراشته آن جلوه گر است . زیباترین بخش بنا را می توان مجموعه ای ایوان و گنبدخانه و فضاهای پیرامون آن نام برد . نمای ایوان رفیع با مجموعه ایی از زیباترین تزئینات کاشی معرق و نقوش اسلیمی و گیاهی و نیز گره چینی پوشانده شده است . این تزئینات همراه با آجرهای ضربی و نقوشی معقلی و کتیبه های کاشی و معرق و کوفی بنایی مجموعه ایی بدیع و خیره کننده آفریده که تحسین هر بیننده ای را بر می انگیزد .
باغ دولت آباد
محمد تقی خان مشهور به خان بزرگ ( ۱۲۰۲-۱۲۱۳ ق ) که سر سلسله خانهای یزد در زمان زندیه بود ابتدا قناتی با نام دولت آباد به وجود آورد و پس از آن عمارت باغ دولت آباد را در امتداد آن احداث کرد . این ساختمان محل اقامت این حاکم مقتدر نیز بود . این بنا مجموعه ای از چندین عمارت شامل : هشتی و بادگیر - بهشت آیین - تالار آیینه - سر در اصلی و سر در جنوبی است . فضای سبز این باغ شامل : درختان کاج - سرو - گل سرخ محمدی - درختان میوه به خصوص انگور و انار است . چشم گیرترین ویژگی این بنا بادگیر ۸/۳۳ متری آن است که بلندترین بادگیر جهان محسوب می شود .
نمای پشت باغ دولت آباد
آتشکده
بنای فعلی آتشکده در سال ۱۳۱۳ خورشیدی با همت و کمک مالی زرتشتیان یزد و پارسیان هندوستان احداث گردیده است . ساختمان آتشکده با معماری زیبای برگرفته از هنر معماری هخامنشیان ( در تخت جمشید ) در وسط حیاطی بزرگ و سر سبز و بر بلندی قرار گرفته و بر پیشانی عمارت نقش (( فروهر )) جلوه گر است . اهمیت آتشکده به قدمت آتش درون آن است که گفته شده از حدود ۱۵۲۰ سال پیش تا کنون فروزان مانده و حفاظت گردیده است .
آتش درون مجمری برنجی و در اتاقی مخصوص در میان ساختمان آتشکده و در سطحی بالاتر از سطح زمین و به دور از باد و باران و تابش خورشید نگهداری می شود .
ادامه دارد
بادگیر کاروانسرای میبد
به کاروانسرای میبد رسیدیم . دوچرخه هایمان را در کاروانسرا گذاشتیم و به دیدن جاهای دیدنی مثل موزه پست و آب انبار و مسجد جامع ویخچال و چاپارخانه و موزه زیلو که در آن اطراف بود پرداختیم .
کاروانسرای میبد
مسجد جامع میبد
مسجد جامع میبد از مهمترین بناهای تاریخ باقیمانده از دوران اسلامی در شهر میبد است . از نظر موقعیت قرار گیری در بافت شهری می توان گفت این مسجد به عنوان قلب شهر قدیم میبد محسوب می شود .
حوض داخل پاگرد کاروانسرا
آب انبار میبد
موزه پست در چاپارخانه
چاپارخانه میبد
کفتر خانه میبد
تا ساعت ۲ در میبد بودیم و جاهای دیدنی میبد را دیدیم نهار مختصری در کاروانسرا خوردیم و به سمت شهر یزد حرکت کردیم .
مسیر میبد به یزد
ادامه دارد
خانواده آقای صناعی در اردکان
صبح از اردکان منزل آقای صناعی به سمت میبد حرکت کردیم . خیلی زود به میبد رسیدیم و به سمت قلعه رفتیم . اما صبح زود بود هنوز در ورودی قلعه باز نشده بود از بیرون قلعه عکسی گرفتیم و به سمت کاروانسرا حرکت کردیم که به ناگاه دوباره به سمت قلعه برگشتیم . از پشت قلعه وارد محوطه قلعه شدیم که الان به باغ انار تبدیل شده است. تمام کوچه پس کوچه های روبروی قلعه را رفتیم و حسابی لذت بردیم . پس از گذشت یک ساعت کم کم مردم را بر دیواره های قلعه دیدیم و به سمت قلعه رفتیم .
نارین قلعه میبد
نارین قلعه یکی از مهمترین بناهای خشتی جهان و یکی از مهمترین آثار تاریخی پیش از اسلام می باشد که دوره های مختلف تمدن بشری را درخود تجربه کرده است .قدمت این بنای خشتی طبق کاوشهای اخیر باستان شناسی هزاره سوم پیش از میلاد تخمین زده شده است .
نارین قلعه که باید آن را آغاز یکجانشینی و بنابراین شروع ساخت شهرها و آبادیها دانست .
ویژگیهای معماری :
مجموعه نارین قلعه متشکل از محدوده های طبقاتی و عناصری نظیر دربند - دیوارهای تو در تو ـخندق و برج و باروهایی بوده که این بنا را از ژیرامون خود جدا کرده است . دیوارهای اصلی این بنا روی یک پلان مدور به شکل یک بیضی نامنظم بنا شده که قسمتی از آن به همراه درگاه اصلی و محو طه های جنوبی از بین رفته است .
بعد از بازدید کامل از قلعه و عکس انداختن از آن بیرون آمدیم و به سمت دوچرخه هایمان رفتیم . ما را به چایی دعوت کردند پس از خوردن چایی به سمت کاروانسرای میبد حرکت کردیم .
ادامه دارد.
در انتهای هر سفر در آینه دار و ندار خویش را مرور می کنم
این خاک تیره این زمین پابوش پای خسته ام
این سقف کوتاه آسمان سرپوش چشم بسته ام
اما خدای ده در آخرین سفر در آینه بجز دو بی کرانه کران
بجز زمین و آسمان چیزی نمانده است
گم گشته ام ؟ کجا ؟ ندیده ای مرا ؟
مدرسه ابتدایی خیام در عقدا
آرش در کنار آب انبار عقدا
مرد هیزم شکن در عقدا
خانم نانوای عقدایی
کاروانسرای رشتی عقدا
ادامه دارد